آذربایجان (آرازاولکسی )

عشق

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۲۹ ق.ظ
چون عشق را در دفترم نوشتم
دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد.
سه نکته را در قالب سه درس آموختم:

درس اول:
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد...

درس دوم:
چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی.
پس اسیری‌ات مبارک...

درس سوم:
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی نمیر، بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن.
دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست...

{نویسنده : سید علی صالحی }
۹۳/۰۱/۲۲
محمد رضانژاد

نظرات  (۲)

درس چهارم
جوهر عشق تنها در دفتر قلبت ثابت می ماند
آن را در گوشه ی ذهنت نگه ندار... فرار است قوانین ذهنت را بر هم میزند
جایش تنگ و کوچک است و آرام ندارد
ذهنت تحمل آن را ندارد و مدام سرکوبش میکند....
هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه‌ای می رسی که زندگیت را روشن می‌کند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی