آذربایجان (آرازاولکسی )

چگونه می توانم تمام لحظه هایی که چون سرو در مقابلم ایستادی و با شور عشقت مرا سیراب کردی جبران کنم جز اینکه بهترین درود ها و دعاهای خیرم را بدرقه راهت کنم . . .

معلم عزیزم روزت مبارک که جهانی از نورت مبارک گشته است.

۳ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۰۲
محمد رضانژاد
خواب می مانیم 
و در ازدحام این خواب سنگین
چیزی درون ما بیدار است و سوسو میکند
کاش کمی هم خوب شنیدن را یاد بگیریم....
۱ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۲۲
محمد رضانژاد
                            Kendimi bir uykuda görüyorum
Uyanmasına bir şey kalmamış
Olan bu kalabalığın gözünde.

                                     خود را خوابی می بینم
در چشمان این جمعیت
که چیزی نمانده است تا بیدار شود.

۱ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۳۷
محمد رضانژاد


خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست. 

«فاطمه، فاطمه است»
میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) مبارک باد .
۱ نظر ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۲
محمد رضانژاد
شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مــــــــــــادر ،
در کنج خانه ی تنهایی 
۱ نظر ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۰۹
محمد رضانژاد
ابن عباس از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى کند که : ((من قبل بین عینى امه کان له سترا من النار))
هر کسى که میان دو چشم مادرش را ببوسد این عملش سپر و مانعى مى گردد بین او و آتش جهنم .
و در کتاب شرعة الاسلام آمده که : (( ((من قبل رجلى امه فکانما قبل عتبة الکعبه ))))
هر کسى پاى مادرش را ببوسد گویا آستانه کعبه را بوسیده
۰ نظر ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۵۹
محمد رضانژاد
آواز خدا همیشه در گوش دل است 

کو دل که دهد گوش به آواز خدا . .
۲ نظر ۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۰۲
محمد رضانژاد


عشق یک صفحه مقدس بود


هر کسی دستی زد به خطی ازآن


من که در بین این همه عاشق


یک نفر با وضو نمی بینم

۲ نظر ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۴
محمد رضانژاد
چون عشق را در دفترم نوشتم
دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد.
سه نکته را در قالب سه درس آموختم:

درس اول:
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد...

درس دوم:
چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی.
پس اسیری‌ات مبارک...

درس سوم:
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی نمیر، بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن.
دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست...

{نویسنده : سید علی صالحی }
۲ نظر ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۲۹
محمد رضانژاد
گاهی دوستت دارم ها بی فایده اند

مثل موفق باشید های انتهای برگه ی امتحانی

 مهدی علیزاده 
۲ نظر ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۱۲
محمد رضانژاد

ای کاش روز 13  بدر وجود نداشت با این فرهنگی که داریم  !!! ارس سرزمین زیبایی هاست نه برای ما بلکه برای آیندگان هم هست  این زیبایی ها مختص ما نیست انسان فقط و فقط  مدیون یکدیگر در زمان حال نمی شود اگه ما انسانها  انسانهای  دیگر را لحاظ ننماییم ما هم مدیون آیندگان خواهیم شد پس در حفظ و نگهداری طبیعت بیش از این کوشا باشیم اما متاسفانه اکثریت مردم درختان بی زبان جنگل را برای درست کردن دو وعده غذا آتش میزند افسوس از اینکه میتوان بجای هر یک از درختان نهالی کاشت واین چنین ادامه می یابد که آیندگان  حسرت جنگل و طبیعت را خواهند کشید خیلی ها بعد از اتمام پلاستیک ها و کلی آشغال از خود یادگاری در طبیعت می گذارند انگار در فرهنگ ایرانی جا گذاشتن زباله و آشغال نوعی هنر شده و خلاقیت همه در این زمینه خیلی بالاست.




۱ نظر ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۴۳
محمد رضانژاد
توی گوگل این کلمه رو سرچ کنید...

Google Gravity
اولین سایتی که میاد رو باز کنید، تو جای سرچ یه


چیزی بنویس و اینتر کن. ببین چ اتفاقی میوفته...

بعد بیا اینجا و نظرت رو برام بذار

اگر امتحان نکنی از دست میدی
۲ نظر ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۶
محمد رضانژاد
دختری چوب ِ / کبریت های نفروخته اش را می خورد

مردی خورشید را می خرد تا سیگارش را روشن کند

اختلاف یعنی
مردی برای اجاره خانه / کلیه اش را می فروشد

زنی برای زیبایی / کلیه بدنش را عمل می کند

دنیای عجیبی شده

یکی پول هایش را پارو می کند

یکی اشک هایش را.....
۰ نظر ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۱
محمد رضانژاد
۰ نظر ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۴۹
محمد رضانژاد

گاهی اوقات که به تنهایی ام می اندیشم دلم می گیرد و ضربان قلبم تند می

 شودبغضی راه گلویم را می بندد چشمانم تب می کنددر این هنگام به ناگاه

 این واژه خیس و بارانی به یادم می افتدو بارها با خودم تکرار می کنم کسی

 هست در گوشه ای از دلش به اندازه ای سر سوزن جا دارم او با من

 است گویی از حجم تنهایی ام کم می شود.


۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۹
محمد رضانژاد

خواب میشوم از این همه آغوش خدا

و گره میزنم عشق را به گیسوی شب اش

مست خواهم شد اگر او بکشد ناز مرا

وخریدارانه   بخواهد همه آواز مرا 

ودر آن وقتی که مرا میخواند 

دیوانه ی دستان خدا می شوم 

می روم تا خود صبح .........

۲ نظر ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۴۳
محمد رضانژاد
خداوندا تقدیر دوستان را در سال آینده به گونه ای قرار بده که در پایان سال
از گذشته خود افسوس نخورند
۲ نظر ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۰۴
محمد رضانژاد
در جهنم دنیا گرفتارم

تنها دلخوشی ام به این است که

شب ها ...

زیر پای مادرم می خوابم.
۱ نظر ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۵۸
محمد رضانژاد
خدایا...

دلم به سان قبله نماست...

وقتی عقربه اش به سمت "تو" می ایستد...

آرام می شود..
۳ نظر ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۳۵
محمد رضانژاد

ارس سرزمینی که با وجود تاریخ کهن که بر سینه اش حک شده به خاطر بی توجهی مسئولین بی مسئول به باد فراموشی رفته است .

آیا سهم ما از این منطقه فقط  غرق شدن جوانان ما ست  که هر ساله تعدادی جوان بخاطر نبود حتی سایه ای از امکانات شغلی ورفاهی بخت خویش را با مرگ خودشان خود ازمایی می کنند.

هیچ مسئولی آه و فریاد جوانان غرق شده را نمیشنود

هیچ مسئولی داد و فریاد درختان جنگل  که هر روز و هرسال خشکیده می شوند را نمیشنود

وای بر ما که شاید آه ارس .....

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۹
محمد رضانژاد