آذربایجان (آرازاولکسی )

یارین بویون قوجاخلادیم یارآغلادی من آغلادیم

 

ییغشدی قونشولار بوتون جار آغلادی من آغلادیم

 

باشیندا قارلی داغلارا دانشدیم آیرلیق سوزون

 

بیر آه چکیب باشینداکی قار آغلادی من آغلادیم

 

طاریمدا نار آغاجلاری منی گوروب دانیشدیلار

 

بویومو زیتون اوشاخدی نار آغلادی من آغلادیم

 

ایله که اسدی بیر خزان تالاندی گوللیرم منیم

 

خبر چاتینجا بولبوله خار آغلادی من آغلادیم

 

اورک سوزون دئدیم تارا سیملر اولدی پارا پارا

 

یاواش یاواش سیزیلدادی تار آغلادی من آغلادیم

 

دئدیم کی حق منیم کی دیر باشیمی چکدیلر دارا

 

طنف سیخاندا بوینومو دار آغلادی من آغلادیم

 

جعفری یم بویوم بالا غم اورکده قالا قالا

 

یار جانمی آلا آلا یار آغلادی من آغلادیم

(استاد هوشنگ جعفری)

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۴۰
محمد رضانژاد

دیدیم:ای غنچه دهن ،کونلومی قان ایله میسن

                                                           دیدی:«بیجا یره عشقمده فغان ایله میسن»

دیدیم:انصاف ایله اینجیتمه منی عاشقینم

                                                           دیدی:«گیت،سریمی دنیایه عیان ایله میسن »

دیدیم:آغلاتما منی سرو بویون شوقینده

                                                           دیدی:«گوزیاشینی بیهوده روان ایله میسن»
 
دیدیم:آخر گوزلیم ،باغ و بهاریم سن سن

                                                          دیدی:«سن عمرینی حسرتله خزان ایله میسن»


  دیدیم:آز چکمه میشم گوزلرینین حسرتینی

                                                         دیدی:« ئوز کونلونی یر سز نگران ایله میسن»

دیدیم:عشقینده اسیرم ،منه بس خیری نه در؟

                                                          دیدی:«اولده بو سوداده زیان ایله میسن»

دیدیم:عشق آتشی نیلر منه ؟قورخان دگلم

                                                          دیدی:«بیچاره ،یانارسان،نه گمان ایله میسن ؟»

دیدیم:ای گل ،من ازلدن ده گوزه ل عاشقیم

                                                         دیدی:«سن روحینی عشق ایله جوان ایله میسن

دیدیم:هر گون سر کویینده دولانماقدر ایشیم

                                                      دیدی:«واحد،نه گوزه ل یرده مکان ایله میسن»
۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۲۹
محمد رضانژاد
عید نوروز بر همگان مبارک

رمز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراری است

۱ نظر ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۵۱
محمد رضانژاد

                                                  توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :

می خورم به سلامتی 2 بوسه !

بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!

گفت :

اولیش اون بوسه ای که مادر بر گونه بچه تازه متولد شده میزنه و بچه نمی فهمه !

دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش میزنه و مادرش متوجه نمیشه ....

۱ نظر ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۰۲
محمد رضانژاد
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را

طلاق دهد ؟

شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است

پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط

همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد

پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد

سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن

زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :

چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه

را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر

ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و

سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و

معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد

سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم

و آن زن گفت :کمی صبر کن

نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!

شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟

آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت

همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک

زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او

بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.

و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!

 
۰ نظر ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۵۴
محمد رضانژاد
 

یه روزی پسری باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یک ماه موند بعد از یک

ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!! میگه نه

!!

میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش، رفیقش

داشت مشروب میخورد به رفیقیش میگه ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمیدونستم که

خواهرتو بود !

.
.

.
.
دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت

۰ نظر ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۴۹
محمد رضانژاد

انتخاب همسر یک کار چند روزه نیست، بلکه یک فرایندی است، که شاید با توجه به مورد چند ماه طول بکشد. آنچه که در این انتخاب بسیار اهمیت دارد این است که ما مراحل مختلف این فرایند را، اعم از جلسات خواستگاری، تحقیقات و مراجعه به مشاور و کارشناس خانواده آگاه را با صبر و حوصله و بصورت منطقی و علمی طی کنیم. در این نوشتار قصد دارم به یکی از دغدغه­های دختر و پسر­های جوان، که همان سوالات و نحوه پرسیدن آن­ها در روز خواستگاری است، پاسخ دهم تا بتوانند به شناخت بهتری از همدیگر دست پیدا کرده و یک ازدواج موفق داشته باشند. امّا قبل از آن تذکر چند نکته را ضروری و لازم می­بینم:

1. موضوعات و سوالات انحصاری نمی‌باشند، به عبارت دیگر می‌توانید بر حسب مورد آن را کم و زیاد کنید.

2. لازم نیست که همه سوالات در جلسه اوّل پرسیده شوند. بهترین کار این است که از هر دسته 3 یا 4 سوال مهم انتخاب و بحث و بررسی شود.

3. اگر شما شروع کننده صحبت هستید پس از 4 یا 5 سوال، از طرف مقابل نیز بخواهید چند تا از سوالات خود را مطرح کند و بعد شما ادامه بدهید. (نکته بسیار مهم این است که خوب به اولین سوالات توجه کنید چرا که اولین سوالات هر دختر و پسری، نشاندهنده دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های زندگی اوست)

4. از پرسیدن سوالات کلی پرهیز کرده و مصداقی صحبت کنید. درصورت مبهم بودن جواب‌ها توضیح بیشتری از طرف مقابل بخواهید. ( به عنوان مثال: بجای اینکه بپرسید، حجاب خوب است یا بد؟ بپرسید، به نظر شما چه نوع حجابی برای زنان مناسب است چادر یا مانتو و ... / شما از چه نوع حجابی استفاده می‌کنید؟)

5. دقت شود که جواب سوال در دل سوال نباشد. این کار باعث می‌شود که طرف مقابل نظر واقعی خود را بیان کند. ( به عنوان مثال: بجای اینکه بپرسید، به نظر من زنان می‌توانند خارج از منزل کار کنند، نظر شما چیست؟ بپرسید، نظر شما در مورد کار کردن همسرتان در خارج از منزل چیست؟)

6. بهتر است سوالات خود را از قبل بر روی کاغذی بنویسید تا مبادا در جلسه خواستگاری از یادتان برود. پاسخ‌های فرد مقابل را یادداشت کنید تا بعداً بهتر و با دقت بیشتری مورد بررسی و ارزیابی قرار دهید.

7. سوالاتی که پاسخ آنها بله یا خیر است هم سوالات معتبری نیستند. چرا که جواب کامل و قانع کننده‌ای نمی‌دهند. اولاً سوال‌هایتان را طوری طراحی کنید که فرد مقابل بتواند در پاسخ به آنها توضیح دهد و ثانیاً حتماً از فرد مقابل بخواهید در مورد پاسخ‌هایی که نوع نگاهش به زندگی را بیان می‌کنند، توضیح بیشتر و کاملتری بدهد.

8. گفتن همه چیز در جلسات خواستگاری لازم نیست. مانند برخی از موضوعات که راز بوده و احتمال آشکار شدن آن هم صفر است. اما اگر احتمال افشاء شدنش وجود دارد، حتماً بگوید و همچنین مطرح کردن مسائلی که به زندگی آینده و مشترک دو نفر ربط دارد، ضروری است.

۱ نظر ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۴۰
محمد رضانژاد

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

یک هفته پس از خلقت آدم:

چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.


پانصد سال پس از خلقت آدم:

با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار بلند داد می زنی : هاکومبا زانومبا(یعنی من موقع زنمه)بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.


دو هزار و پانصد سال بعد از خلقت آدم:

انسان تازه کشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.

 

ده سال قبل:
شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند.در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.


هم اکنون:

به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از"ام اس ان" یا "آی سی کیو"هم می توانید استفاده کنید ولی انها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست "اد" می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد.

۱ نظر ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۰۳
محمد رضانژاد

خری آمد به سوی مادر خویش******** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری ****** خر مادر بگفتا : ای پسر جان

تورا من دوست دارم بهتر از جان******** ز بین این همه خرهای خوشگل

یکی را کن نشان چون نیست مشگل***** خرک از شادمانی جفتکی زد

کمی عرعر نمودو پشتکی زد****** بگفت : مادر به قربان نگاهت **** به قربان دوچشمان سیاهت

خر همسایه راعاشق شدم من******** به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت:مادر برو پالان به تن کن ******** برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه ******** شدند داخل به رسم عاقلانه

دوتا پالان خریدند پای عقدش ******** یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله ******** همانطوری که رسم است درقبیله

خر دانا کلام خود گشایید ******** وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضائی ******** به عقد این خر خوشتیپ در آیی

یکی از حاضرین گفتا به خنده ********عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید ********که خر خانم سرشیکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند******** به یونجه کام خود شیرین نمودند

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

۰ نظر ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۰۲
محمد رضانژاد

 

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یک شاخه درخت بالای رودخانه بود، که تبرش توی رودخانه افتاد.

وقتی در حال گریه کردن بود فرشته ای آمد و از او پرسید: چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت : که تبرم توی رودخانه افتاده است . فرشته رفت و با یک تبر طلایی برگشت و گفت : آیا این تبر توست؟

هیزم شکن جواب داد: نه

فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یک تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه

فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با تبری آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟

جواب داد: آره.

فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خانه شد.

روزی وقتی هیزم شکن داشت با زنش کنار رودخانه راه می رفت زنش توی آب افتاد.

هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم آمد و پرسید که چرا گریه می کنی؟

اوه فرشته، زنم افتاده توی آب .

فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟

هیزم شکن فریاد زد : آره

فرشته عصبانی شد و گفت : تو تقلب کردی، این نامردیست .

هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من من را ببخش. سوء تفاهم شده. می دانی، اگر به جنیفر لوپز " نه" می گفتم، تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می آمدی. و باز هم اگر به کاترین زتاجونز "نه" می گفتم، تو می رفتی و با زن خودم می آمدی و من هم می گفتم آره . آن وقت تو هر سه تا را به من می دادی .

اما فرشته، من آدمی فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن را ندارم و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۳۶
محمد رضانژاد
۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۱۵
محمد رضانژاد
اگر جامعه ای  را در نظر بگیریم وقایع خوب و بد در آن اتفاق میافتده نبایستی هیچ کدام را انکار کنیم

اگر همیشه بیاییم راجع به بدی ها صحبت کنیم آنچه که ما دلمان نمیخواهد خود به خود اتفاق میافتد

 شاهد زنده ی این جمله  این است : الان در این دوره زمانه  بیشتر جوان ها حالت پارانوید یا به اصطلاح

ساده تر به قضیه ی ازدواج  سوء ظن دارند و یا حتی بعد از ازدواج همیشه کشمکش دارند ی. از عوامل

مهم  بالا تر رفتن سن ازدواج  حتی حادتر از بیکاری جوانان  قضیه ی دیدن قسمت منفی  است آنقدر

جامعه ما قسمت های منفی را بازگو وانعکاس میدهد که درون ما فرهنگ شده.آری رسانه مشکلات

ترک اعتیادرا آنقدر غیر ممکن می سازند ک حتی سیگارکشان هم نمی توانند ترک کنند.میدانم خیلی

خیلی مشکل است اما غیر ممکن نیست .

مثبت اندیش باشیم و به دیگران هم یاد دهیم تا جامعه ای بهتر بسازیم

۱ نظر ۱۰ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۲۷
محمد رضانژاد

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۱ ، ۰۶:۱۴
محمد رضانژاد

 

 هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست        گوته

   پانزدهم ژوئن بود و من تا دو روز دیگر وارد سی سالگی می شدم. واردشدن به دهه جدیدی از دوران زندگیم نگران کننده بود. چون می ترسیدم بهترین دوران زندگیم را پشت سر گذاشته ام.

عادت جاری و روزانه ام این بود که هر روز قبل از رفتن به سر کار ، برای تمرین به ورزشگاهی رفتم. من هر روز صبح دوستم "نیکلاس" را در ورزشگاه می دیدم. او 79 سال داشت پاک از ریخت افتاده بود. آن روز که با او احوالپرسی کردم ، از حال و هوایم فهمید که سرزندگی هر روز را ندارم. به همین خاطر علت امر را جویا شد. به او گفتم: از وارد شدن به سن سی سالگی احساس نگرانی می کنم. با خود فکر میکردم وقتی به سن و سال نیکلاس برسم، به زندگی گذشته ام چگونه نگاه خواهم کرد. به همین خاطر از نیکلاس پرسیدم:" ببینم بهترین دوران زندگی شما چه موقعی بود؟"

نیکلاس بدون هیچ تردیدی پاسخ داد : " جو دوست عزیز، پاسخ فیلسوفانه من به سوال فیلسوفانه شما این است:"

   "وقتی که در اتریش بودم وتحت مراقبت کامل وزیر سایه پدر و مادرم زندگی می کردم آن دوران بهترین دوران زندگی من بود."

   "وقتی به مدرسه می رفتم و چیز های زیادی یاد می گرفتم، که الان می دانم بهترین دوران زندگیم بود."

   "وقتی برای نخستین بار صاحب شغلی شدم و مسئولیت قبول کردم و به خاطر کار و کوششم حقوقی دریافت کردم، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود."

   "وقتی با همسرم آشنا شدم و عاشقش شدم، بهترین دوران زندگی من بود."

   " جنگ جهانی دوم شروع شد من و همسرم سوار کشتی شدیم و برای نجات جانمام راهی امریکای شمالی شدیم، بهترین دوران زندگی من بود."

  " وقتی به کانادا آمدیم و صاحب فرزند شدیم ، بهترین دوران زندگی من بود."

   " موقعی که پدری جوان بودم و فرزندانم جلوی چشمانم بزرگ می شدند ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود."

   " وحالا جو دوست عزیزم من 79 سال دارم و همسرم را مانند روز اولی که دیده بودمش دوست دارم و این بهترین دوران زندگی من است."

 جو کمپ

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۰۰
محمد رضانژاد

 

سناریوهای زیر تلاش می‌کنند که دیدگاه شما نسبت به عشق را توضیح دهند.

1- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب می‌کنید؟
     الف) خرگوش
     ب) گوسفند
     پ) گوزن
     ت) اسب
2- به آفریقا رفته‌اید. به هنگام بازدید از یکی از قبیله‌ها، آنها اصرار می‌کنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب می‌کنید؟

     الف) میمون
     ب) شیر
     پ) مار
     ت) زرافه
3- فرض کنید خطای بزرگی انجام داده‌اید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب می‌کنید؟

    الف) سگ
    ب) گربه
    پ) اسب
    ت) مار
4- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره  زمین نابود کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟
    الف) شیر
    ب) مار
    پ) تمساح
    ت) کوسه
5- یک روز، با حیوانی برخورد می‌کنید که می‌تواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان می‌خواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟
    الف) گوسفند
    ب) اسب
    پ) خرگوش
    ت) پرنده
6- در یک جزیره  دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب می‌کنید؟
    الف) انسان
    ب) خوک
    پ) گاو
    ت) پرنده

7- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دست‌آموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب می‌کردید؟
    الف) دایناسور
    ب) ببر
    پ) خرس قطبی
    ت) پلنگ
8- اگر قرار بود برای 5 دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در می‌آمدید، کدامیک را انتخاب می‌کردید؟

    الف) شیر
    ب) گربه
    پ) اسب
    ت) کبوتر

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۸
محمد رضانژاد

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد

 

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۶
محمد رضانژاد
۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۲
محمد رضانژاد

قال امیرالمومنین علی علیه‎السلام:

"ما مزح امرؤ مزحه الا مج من عقله مجه(1)؛ هیچ کس شوخى نکرد، مگر آن که، با پرداختن به شوخى، بخشی از عقل خود را به دور انداخت.

شرح حدیث:

یکى از نشانه‏هاى سنگین و با وقار بودن آن است که انسان، از شوخى کردن بپرهیزد و متین و جدى باشد. کسانى که در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى‏کنند و سخنان مضحک به زبان مى‏آورند و دیگران را مى‏خندانند، پیدا است که وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبک مغز هستند.

امام علی(علیه‏السلام)، در جاى دیگرى، هنگامى براى فرزند گرامى خود، امام حسن مجتبى (علیه‎السلام) وصیت‎نامه مى‏نویسد، او را به ‏شدت از شوخى کردن بر حذر مى‏کند.

امام به فرزند خود مى‏فرماید: "نه تنها خودت، هیچگاه در حضور مردم شوخى مکن و حرف‎هاى خنده‎آور مزن، بلکه حرف‎هاى خنده‎آور دیگران را هم نقل مکن. چون این کار، باعث سبکى و جلفى مى‏شود و ارزش انسان را از بین می‎برد."

شیخ سعدى نیز به پیروى از امام، در یکى از شعرهاى خود گفته است:

ز شوخى، بپرهیز، اى باخرد شوخى، تو را، آبرو مى‏برد!

ما نیز اگر در اطراف خود دقت کنیم، خواهیم دید که مردم، کسانى را که زیاد شوخى مى‏کنند و حرف‎هاى خنده‎آور مى‏زنند، چندان جدى نمى‏گیرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى‏شوند.

به خاطر همین است که امام فرموده است: وقتى کسى شوخى مى‏کند مثل آن است که قسمتى از عقل خود را بیرون ریخته و به دور انداخته است .‏

معنى این سخن آن است که با هر شوخى مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بین مى‏رود و اگر کسى زیاد شوخى کند، مثل آن است که قسمت‎هاى زیادترى از عقل خود را دور ریخته است و در نظر مردم به صورت کسى در آمده که دیگر در سرش عقل باقى نمانده است.


پی‎نوشت:

1- نهج البلاغه، ح 405 .

برگرفته از پندهاى کوتاه از نهج‎البلاغه، هئیت تحریریه بنیاد نهج‏البلاغه .

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۱۴
محمد رضانژاد
روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند:

استاد زیبایی انسان درچیست؟»

 

حکیم 2 کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت:

«به این 2 کاسه نگاه کنید اولی ازطلا درست شده است

ودرونش سم است و دومی کاسه ای گلیست و درونش آب گوارا است،

شما کدام رامیخورید؟»

شاگردان جواب دادند: «کاسه گلی را.»

حکیم گفت: « آدمی هم همچون این کاسه است.

آنچه که آدمی را زیبا میکند درونش واخلاقش است.

باید سیرتمان رازیباکنیم نه صورتمان را.»

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۰۷
محمد رضانژاد
نبوغ، خود به تنهایی به همان اندازه قادر است اندیشه های ناب تولید کند،
که یک زن به تنهایی می تواند فرزندی به دنیا آورد.
شرایط بیرونی باید نبوغ را بارور سازند و نقش پدر را برای فرزندش ایفا کنند.


«آرتور شوپنهاور»

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۰۴
محمد رضانژاد